Rûmi Türkce

Saturday, December 15, 2007



مولانا و ایران / سید حیدر بیات

شکی نیست که مولانا یکی از خداوندان بزرگ ادبیات فارسی است. ادبیات فارسی بدون مولانا بیشتر از یک چیز کم دارد. ادبیاتی که بزرگترین شاعران آن مجیزگوی این و ان و مدیح گوی سلطان و خاقان بوده اند در مقابل شخصی چون مولانا چاره ای جز زانوی ادب برزمین زدن، ندارد.
اما در این میان سوالی مطرح است؟ مولانا چه نسبتی با ایران دارد. و این نسبت به چه اندازه محکم است که به آقایان اجازه می دهد هر رطب و یابسی را برزبان آرند و به زمین و زمان تهمت بزنند و بدگویی کنند و با پیشه کردن بدسگالی خاص خودشان تورک و عرب و روم و مغول و تاتار را به دشنه دشنام بیازارند که انگار اینبار نیز به قوم برگزیده خداوند توهین شده است؟
سوال خود را دگر باره تکرار می کنم: نسبت ایران با مولانا چیست؟
انصاف این است که هیچ.
مولانا ایرانی نیست. چنان که رودکی و نظامی و بیدل دهلوی و صدها چهره درخشان ادبیات فارسی نیز ایرانی نیستند و تنها جرم مولانا اینست که یکبار از ایران گذشته است، البته در این داستان نیز تردیدهایی وجود دارد و بسیاری از محققان در مورد دیدار وی با عطار در نیشابور تردید کرده و آن را افسانه ای بیش ندانسته اند.
ممکن است آقایان فارسی سرایی مولانا را بهانه ای برای ایرانی بودن او بدانند اما میدانیم که لزوما هر فارسی ایرانی نیست اگر چه به زعم آقایان هر فارسی و لو افغانی و تاجیکی، ایرانی است و هر غیر فارسی حتی اگر هزاران سال نیز در ایران زیسته باشد ایرانی نیست. بلی متاسفانه این عین واقعیت است و حضرات ایران را مساوی فارس تعریف می کنند و سخن ابن خلدون را از یاد برده اند که «و فی الکتب ان ارض ایران هی ارض الترک …فاما علماء الفرس و نسابتهم فیابون من هذا کله ابن خلدون ق ۱ج ۲ص ۱۵۴ ؛ کتابها میگویند که ایران سرزمین ترکان است اما تاریخنگاران و نسب شناسان فارس آن را به کلی انکار می کنند»
باری محل تولد مولانا افغانستان و محل رشد و زندگی مولانا نیز تورکیه است. مولانا نیزدر سایه فرهنگ شرقی که در سایه امپراطوران بزرگ و غیر نژاد پرست تورک به وجود آمده بود بالیده است. آری درست است، مولانا هیچ گاه مجبور نشد به خاطر اینکه در قلمرو امپراطوران تورک زندگی می کند شعر تورکی بگوید. چنانکه حافظ و سنائی و سعدی نیز مجبور نشدند به یک زبان پیشنهادی و یا اجباری دیگر تن بدهند و زبان ادبیات خود را خودشان انتخاب کردند. آری درست است امپراطوران تورک، مثل پهلوی های فارس گرا دستور ندادند کتابهایی را که به غیر از زبان آنان بود آتش بزنند. امپراطوران تورک دستور ندادند که همه به تورکی بنویسند ، چیزی که ما امروزه شاهد آن هستیم و در مطبوعات شهری مثل قم ما حق نوشتن یک سطر به زبان تورکی را نداریم و اداره فخیمه ارشاد به شکل مکتوب این مسئله را گوشزد کرده است.
آری مولانا در فضایی چنین آرام و در سایه امپراطورانی با چنان سعه صدر، زیست و سرود و آفرید.
و تورکان هیچ گاه مثل محمود افشار نسرودند:
باید آثاری که بر جا مانده از تورانیان
گردد از این کشور و ملت به یکجا ریشه کن
“گفتار ادبی، کتاب دوم (اشعار و سفرنامه) محمود افشار، ص “۱۱۵

مسئله دیگر اما ملیت مولانا است. ملیت مولانا شاید به زعم بعضی ها چنان روشن نباشد اما میدانیم که مولانا اشعار بسیار کمی به زبان تورکی دارد. مولانا در تورکیه زیسته است لاجرم اگر او غیر تورک بود باید اشعار تورکی او به زبان تورکی عثمانی می بود اما این اشعار به زبان تورکی خراسانی هستند و نشان میدهد که مولانا یک شاعر تورکزاد بوده است که زبان تورکی را در مسقط الراس خود آموخته است و آثار تورکی به جای مانده از او نیز نه به تورکی عثمانی بلکه به تورکی خراسانی است.
از جمله این اشعار:
«هم سن قوپوز چالارسن، هم من چاخیر ایچرمن»
که شناسه “من” در ایچرمن متعلق به تورکی خراسانی است.
و فارسی گویی مولانا نیز حاصل درخشش شعر فارسی در عرفان است و نگارنده قبلا در جوابیه ای به آقای منصور کوشان با عنوان ” روشنفکران نارس تهران” که همچنان از سوی ایشان بی پاسخ مانده است به این مسئله پرداخته ام که عینا در اینجا نیز نقل می کنم:
«فارسی گویی تورکان ریشه در نهادینه شدن این زبان در دوران سامانیان باحمایت خلفای عباسی است و البته علت دیگری هم دارد که بد نیست حضرات روشنفکر که بارها و بارها از عدم موفقیت شعر معاصر فارسی در جهان معاصر نالیده‌اند بدانند و آن اینکه زبان فارسی به جهت سیستم ساده خود و نیز وام گرفتن واژه‌های قافیه‌ای از زبان عربی پتانسیل خوبی در شعر کلاسیک داشت. چرا که کلمات عربی که در شعر عنوان قافیه به کار گرفته شد‌ه‌اند عملا در شعر عربی به این سادگی قافیه نمی‌افتند چرا که شاعر عرب علاوه بر کلمه باید جمله را نیز در نظر داشته باشد و مجرور بودن، مکسوربودن ، منصوب بودن کلمه نیز در قافیه نقش دارد. در شعر تورکی نیز به جهت عدم وجود صائت‌های بلند در زبان تورکی و مبنا بودن این صائتها در شعر عروضی عملا مشکلاتی برای شعرا پیش می‌امد. اگر چه تورکان در نهایت به وزن عروضی عربی تن دادند لیکن هنوز هم استفاده از کلمات عربی و فارسی (به جهت اجبار شاعر دراستفاده از صائتهای بلند) در شعر امثال فضولی مخاطب تورک را می رنجاند و اصولا زبان تورکی زبانی است سره‌منش. چرا که نگارنده که هم کلاسیکهای تورکی را میخوانم هم کلاسیکهای فارسی را حتی قبل از وقوع خود آگاهی جانسوز در جان خویش که سبب شد به هویت خود بازگردم یک بار نیز این اتفاق نیفتاد که سنائی یا خاقانی یا حافظ را به جهت استفاده از واژگان عربی یا تورکی در پیش خود سرزنش کنم چرا که زبان فارسی با این لغات بیگانه از خویش عجین شده است و بدون آنها هستی خود را از دست می‌دهد چنان که شعر کلاسیک فارسی بدون بهره‌گیری از وزن عربی هرگز هستی نمی‌یافت اما به کرات فضولی، عاکف ارسوی، صابر و دیگر شاعران تورک را به جهت بهره‌گیری از کلمات غیر تورکی سرزنش کرده‌ام و اشخاص بسیاری را دیده‌ام که بابنده هم عقیده بوده‌اند چرا که این واژه‌ها عملا از زیبائی شعر تورکی می‌کاهند. باری این زبان غنی فارسی که حضرات هنوز هم از ستایش غنای آن! دست برنداشته‌اند تنها در یک دوره و در شعر کلاسیک (که هم وزن آن عربی است و هم بیش از نیمی از کلمات آن و هم اندیشه اسلامی در آن موج می‌زند) درخشیده است که ما نیز البته به آن ارج می‌نهیم و تورکان خود سهم بسیار بزرگی در این درخشش داشته‌اند. اما بعدها بخصوص در عرصه رمان و شعر نو از قافله باز ماند و شگفتا که باز شهریار تورک بود که اینچنین زیبا به تبیین این واقعه پرداخت:
عرفان به داد فارسی ما رسیده است/ ور نه به شعر وصف زمین میخوریم از او. » (http://www.yenises.org/?p=۱۵۳)
و طبیعی است که به صرف فارسی سرایی بزرگانی چون مولانا، بیدل، صائب، شهریار، شاملو، حسین منزوی یا مفتون امینی نمیتوان آنها را فارس نامید. یا مثلا بیدل یا نظامی یا مهستی گنجوی را ایرانی نامید. و اینها هیچ کدام فارس و بعضا ایرانی نیستند وتنها به تعبیر خواجه شیراز «ترکان پارسی گوی » هستند”:
ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند / ساقی بده بشارت رندان پارسا را
نوع برخورد ایران و تورکیه با مولانا
اگر از سر انصاف و عدل به این مسئله نگاه کنیم باید به تورکها احسنت بگوییم و از آنان ممنون باشیم که مولانا را چنین با عظمت به دنیا معرفی می کنند. نگاهی به لیست کتابهای مولوی پژوهی نشان میدهد که ایرانیها و علی الخصوص فارسها تقریبا کار بخصوصی در مورد مولانا انجام نداده اند و تنها به فارسی ستایی ورجز خوانی های از جنس “من آنم که رستم بود پهلوان” پرداخته اند. در صورتی که تورکیه با اینکه مولانا یک شاعر فارسی گو (و البته نه فارس) محسوب میشود در حفظ آثار مولانا و همچنین ترجمه و تحقیق اشعار او کارهای بسیاری انجام داده است و شاید تنها کارهای مولوی پژوهی روانشاد گولپینارلی که در ایران توسط دکتر توفیق ه. سبحانی تبریزی ترجمه میشود با کل پژوهشهای صورت گرفته در ایران برابری کرده و بلکه سنگینی کند. و نیز بسیاری از ترجمه های مولانا از جمله ترجمه چند سال پیش به زبان یونانی از روی ترجمه های تورکی انجام گرفت. شما اگر قدر مولانا را میدانید چرا رجز میخوانید؟ پزوهش کنید بنویسید، یادمان برپا کنید. چرا به زمین و زمان فحش می دهید؟
گفتم که تورکها با سعی تمام به حفظ میراث مولانا همت گمارده اند و هیچ گاه نگفته اند که این شاعر به زبانی غیر از زبان ما شعر سروده است اما در ایران تا آنجا که توانسته اند به محو و بایکوت آثار تورکی دست یازیده اند. بارها از امحاء آثار تورکی در ایران سخن رفته است و حتی استاد دکتر صدیق می گفت: نسخه خطی دیوان تورکی غریبی و تذکره مجالس شعرای روم از همین شاعر را در گونی های یافته است که در کتابخانه مجلس جزء کتابهای بی ارزش شمرده شده بود و به احتمال قرار بود از کتابخانه خارج و از بین بروند. قضا را چهار بیت از ابیات تورکی مولانا در همین تذکره غریبی موجود است:
اولدورور سردفتر کل علوم
سیرر گفتاریندا عاجیزدیر فهوم
***
اولا ر کی بنده خاص خدادیر
محب خاندان موصطفادیر
حقیقت کعبه سی نین قبله گاهی
امام و پیشوامیز مورتضادیر
*
دینمه، گؤزت، باخما چالیر قونما کئچ
رند جهان اول، یورو توخونما، کئچ
(دیوان غریبی و ذکره مجالس شعرای روم صص ۱۹۸-۲۰۰)

باری باور کردن این مسائل یعنی امحای آثار ترکی در ایران برای من بسیار مشکل بود. اما وقتی شعر محمود افشاریزدی را دیدم تمام تردیدهای من از بین رفت. میدانیم که رتق و فتق بسیاری از گنجینه های خطی ایران به ایرج افشار و دوستان او سپرده شده است. ایرج افشار پسر محمود افشار یزدی است که به عقاید پدرش پایبند مانده است. و پدر او سروده است:
باید آثاری که بر جا مانده از تورانیان
گردد از این کشور و ملت به یکجا ریشه کن
گفتار ادبی، کتاب دوم)(اشعار و سفرنامه) محمود افشار، ص ۱۱۵
به نظر شما با این عقیده که صریحا بیان شده است، اعتمادی به ایرج افشار هست؟ و اگر آقای افشار در فرصتی مناسب نسخه های تورکی را که به هر دلیل ثبت نشده اند یا تازه پیدا شده و یا اخیرا خریداری شده اند امحا نخواهد کرد؟ آیا با توجه به عقاید آقای افشار و پدرش چنین صحنه ای دور از تصور است که در حیاط پشت و خلوت یک کتابخانه خطی دهها نسخه خطی تورکی در آتش میسوزند و آقای افشار با لذت و کیفوری تمام شعر پدرش را زمزمه می کند؟
اما به هر تقدیر تورکها این کار را با مولانا نکردند و میراث مولانا را چون هدیه ای مقدس به نسلهای دیگر سپردند و حرمت مزار او را نگهداشتند و اکنون نیز او را در جهان چنانکه شایسته بزرگی چون مولاناست معرفی میکنند. این مسئله جای هیچ گونه نگرانی ندارد بلکه باید از تورکهای تورکیه به خاطر این کار ارزنده و غیر نژاد پرستانه آنان تشکر کنیم و به جای جار و جنجال به حکیم هیدجی و به تیلیم خان ساوه ای و به شهریار و دهها شاعر تورکی که شهرت آنان از مرزها فراتر رفته است بیندیشیم، مطمئن باشید که اگر شما بتوانید حکیم هیدجی را در جهان معرفی کنید تورکها نخواهند گفت که ایران از حکیم هیدجی تورک زبان سوء استفاده می کند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home